معلم

تقدیم به تمام معلمهایی که نامشان در خاطرهها جاودانه است
بهترین معلم دوران تحصیلتان را به یاد دارید؟ نامش را چطور؟ اگر اکنون ملاقاتش میکردید چه هدیهای به او میدادید؟

انتقالیاش برای این مدرسه تازه آمده بود؛ حال و هوای بچههای اینجا تومنی دوزار فرق داشت با جاهای دیگر شهر. نه از آن کیف و کتابهای رنگ و وارنگ خبری بود نه از آن پاککنها و تراشهای فانتزی. زنگهای...

نگاهش به نگاه پیرمرد گره خورد، کمی طول کشید تا چهره مرد را از وسط چین و چروکها بشناسد، اما یادش آمد! آقا سجادی بود، واقعا خودش بود!
رفت جلو؛ زل زد توی نگاه پیرمرد و با برق نگاهش به او فهماند که...

«معلم چون شمع فروزانی است که با سوختنش مشعل پر فروغ و همیشه جاویدان علم و دانش...» یا «در بـزم عشق شمع فروزان معلم است / مردم چو پیکرند اگر، جان معلم است» برنامههای روز معلم با همین جملهها شروع می...

دنيا به چند سطر آخر خودش نزديك شده بود. دكتر گفته بود سرطان داري و من فكر ميكردم بيست و پنج سال مدت كمي است براي به سرانجام رساندن كارها. ميخواستم وقتي چهل ساله شدم، كتابم را شروع كنم و حالا مرگ...

باور داشتم کتابهای درسی را میشد با چند بار بالا و پایین کردن یاد گرفت. چند بار که توی سر خودت و چند تایی هم تو سرِ کتاب میزدی، کاملا مفهومی میشد و در ذهن مینشست. حتی در مورد ریاضی که آنهمه دشمن...

پاهایم را دراز میکنم و سرم را تکیه میدهم به دیوار. هنوز حرفهایشان را میشنوم. صداها و تصویرهایی که مدام از جلوی چشمانم میگذرند. جشنی که بچههای سال اول تدریسم را کنار هم جمع کرد.

جایش حسابی خالی است؛ مینشست روی میز و پاهایش را تکان تکان میداد. بچهها حس میکردند یکی از بین خودشان است که اینطوری بر جای بزرگان تکیه زده؛ نگاهش میکردند و به حرفهایش گوش میدادند، بحثی اگر...